بنیانگذار گفتاردرمانی نوین چطور بر لکنت خودش غلبه کرد؟

بنیانگذار گفتاردرمانی

من تمام روزهای عمرم را لکنت کردم. به گمانم من یکی از لکنتی‌های غیرقابل درمان هستم. هر کسی شیطانی در درون خود دارد و شیطان من لکنت است. وقتیکه من لکنت را بعنوان یک مشکل پذیرفتم و یاد گرفتم که با آن کنار بیایم. و اجتناب، پنهانکاری و تقلا نکنم، شیطان من تسلطش را بر من از دست داد.

ون رایپر

من لکنتی بسیار شدیدی بودم و گیرهای طولانی داشتم که با کج‌شکلیهای صورت و پرشهای سر همراه بود. و نه تنها موجب می‌شد که شنوندگان مرا طرد کنند بلکه حتی ارتباط برقرار کردن را هم برای من تقریبا غیرممکن کرده بود. یکبار وقتی از خانمی خواستگاری کردم جواب او این بود: «من اینقدر بدبخت نیستم.» نه تنها احساس بی‌پناهی بلکه احساس ناامیدی می‌کردم. حس می‌کردم برهنه در دنیایی پر از چاقوهای فلزی تیز و بران رها شده‌ام. به خودکشی هم فکر کردم و حتی یکبار آنرا امتحان کردم ولی حتی در این کار هم شکست خوردم.

اگر کسی برای من پیشگویی می‌کرد که زندگی شگفت‌انگیز و پرارزشی خواهم داشت به تلخی در روی او می‌خندیدم. ولی علیرغم لکنتم یا شاید حتی بخاطر آن، من چنین زندگی داشته‌ام. من می‌توانم برگردم و با حس رضایت به زندگی خودم نگاه کنم. من شغلی بسیار عالی داشتم که کمک کرد تا پیشگام یک حرفه نو باشم. من با زنی دوست داشتنی ازدواج کردم و صاحب سه فرزند و نه نوه شدم. که عشقی را به من دادند که تشنه آن بودم ولی هرگز انتظار رسیدن به آنرا نداشتم. پول زیادی بابت نوشتن کتابهایم بدست آوردم. در برنامه‌ها، فیلمها، تلویزیون و رادیو حضور یافتم؛ برای جمعیت زیادی سخنرانی کردم و نطق‌های زیادی در سراسر کشور و بسیاری کشورهای خارجی ارائه نمودم. هر آنچه را که می‌خواستم و حتی بیشتر داشته‌ام. اکنون در دوران پیری خرسندم.

برگرفته از کتاب «اصول و فنون مشاوره در درمان لکنت»